دیگر همانند گذشته دل تنگ ات نمی شوم حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی کنم در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری ست چشمانم پُر نمی شود تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته ام کمی خسته ام کمی شکسته کمی هم نبودنت، مرا تیره کرده است اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد …
دوست داشتن
دوست داشتن گاهی وقت ها تحمل است اینکه بتوانی با زخم های زندگی هنوز سرپا ایستاده باشی دوست داشتن گاهی وقت ها، زندگی ست همانند سینه ای بدون نفس ، از مرگِ قلب بدون عشق آگاه باشی دوست داشتن گاهی وقت ها سنگین است به سان سنگینیِ لیاقت دوست داشته شدن و بعضی وقت ها دوست داشتن حیاتی دیگر است …
به خواب می رفتم
درخت هایی که نقاشی کرده بودم همگی سبز شدند بر این درخت ها پرنده هایی به آواز می نشستند که قبل ها نقاشی کرده بودم به جنگل فکر می کردمُ به خواب می رفتم و هر شب در این جنگل های رویا گُم می شُدم..
باز بگذار
برای من باز بگذار، درهای شهری را که در آن زندگی می کنی آن چیزها که برای تو خواهم گفت، تنها با سخن گفتن از آنها به اتمام نمی رسند سال هاست از زندگی من ، لحظه هایی را دزدیده ای که تمام این لحظه ها با نام تو یکی شده اند