آن بیرون آفتابیست. چیزی بیشتر از یک خورشید نیست، اما مردم نگاهش میکنند و آنگاه آواز سر میدهند. خورشید را نمیشناسم. ملودی فرشتگان را میشناسم من موعظهی گرمِ واپسین باد را. تا سپیدهدم فریاد میکشید وقتی مرگ خود را برهنه میکرد در سایهام. میگریم زیر نام خویش. شباهنگام دستمال تکان میدهم و قایقهای تشنهی واقعیت با من میرقصند. برای تمسخر …
ادامهی مطلبشعری که نمیسرایم
شعری که نمیسرایم شعری که سزاوارش نیستم هراس بودن دو معبر آینه: در من کسی خفته است مرا میخورد و مرا مینوشد.
ادامهی مطلبکودکی
از کودکی چیزی نمیدانم بیش از هراسی درخشان و دستی که مرا پهلو به پهلو میکرد. کودکیام و رایحهاش پرندهای عزیز.
ادامهی مطلبجزیرهی خاطره
جزیرهی خاطره منفجر خواهد شد. زندگی تنها فعل خلوص خواهد بود. زندان برای روزهای بیبازگشت. فردا هیولاهای کشتی ساحل را بر باد راز ویران میکنند. فردا نامههای ناشناخته به دستان جان میرسند.
ادامهی مطلببعد
بعد وقتی مردند خواهم رقصید گمشده در نور شراب و عاشق نیمههای شب.
ادامهی مطلبدر شبِ دل
در شبِ دل. در مرکز فکر سیاه. هیچکس مرئی نیست. هیچ کس در باغی نیست.
ادامهی مطلبمیترسم
میترسم اجازهی بودن دهم به آنکه هرگز نبوده است نوشیدن در سکوت در درون سکوت
ادامهی مطلبمحزون
محزون وقتی میخواهم و وقتی نمیخواهم. محزون وقتی با تنی و وقتی نه. محزون وقتی با لبخندت و وقتی نه.
ادامهی مطلبتن لالام
یک گُل. نه دور از شب تن لالام خود را میگشاید بر اضطرار ظریف شبنم.
ادامهی مطلباشک میریزی
اشک میریزی پای فریاد. میگشایی دریچهی آرزوهایت را و غنیتری از شب.
ادامهی مطلبچشمانت
آه میدرخشد چشمانت به رنگِ میلاد.
ادامهی مطلبچون یک ساعت شنی
چون یک ساعت شنی موسیقی در موسیقی میافتد. اندوهگینم در شبِ دندانهای گرگ. میافتد موسیقی در موسیقی چون صدای من در صداهای من.
ادامهی مطلبسایه من
در دلِ یک شعر شعری دیگر است در دلِ دل غیاب است در دلِ غیاب سایهی من دلِ دلِ شعر است.
ادامهی مطلبجنگلی از موسیقی
جنگلی از موسیقی پرندگان در چشمانم قفسهای کوچک نقاشی میکردند.
ادامهی مطلباین چشمها
این چشمها تنها برای سنجش غیاب خود را میگشایند.
ادامهی مطلباما حالا …
دستان من با موسیقی میروییدند پشتِ سرِ گلها. اما حالا چرا به دنبال تو میگردم، شب چرا میخوابم با مردگانِ تو؟
ادامهی مطلب