برف میبارد
و رهاشدگان هنوز
پلاکاردهایشان برگردن
در راهند-
یکی پایان جهان را …
ادامهی مطلبدر اولین برگ از کتاب رویای من
همیشه شب است در کشوری اشغالشده.
درست …
کفشها، چهرهی مرموز زندگانی درونم
دو دهان باز بی دندان
دو پوست کم و …
برو توی سنگ من که این کار رو میکنم بذار یکی دیگه کبوتر بشه…
ادامهی مطلببرای دان و جینی به روح اعتقاد دارم؛ گرچه اعتقاد داشتن یا…
ادامهی مطلبهر صبح یادم میرود ماجرا از چه قرار است. میبینم دود با گامهای بلند…
ادامهی مطلبريزش برگی را از تقويم شنيدم برگی از ماه مارس بود تقويم مال دختریاست …
ادامهی مطلب