باد

باد


بادی که پشت پنجره بود
پرده ی گذشته را به روی مان
باز کرده بود و
ناگهان زمان
لابلای درب و صندلی
جایی دست و پا کرد

تدبیری که در زهر
و تعبیری که در خواب بود
هر قدر که می گذشت

زندگی و خیال از آن
گذر نمی کرد

پرده آرام بود
اما در من طوفان برپا بود
طوفانی غریب..

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.