امشب، خواهم مرد

امشب، خواهم مرد


مست و نا آرام ام

بعدا حرف بزنیم

مسکنی خورده و

همین امشب خواهم مُرد

درگیرم.. کاری با من نداشته باش

گروهی منفی در خونم جاری ست

که هرگز بند نخواهد آمد

رگ هایم را از سه سمت خواهم بست

رگ هایم

سگ های گرسنهِ استانبول را

سیر خواهند کرد

مست و نا آرام ام

بعدا حرف بزنیم

مسکنی خورده و

امشب خواهم مرد

درگیرم.. سراغ من نیا

با اسبم ، چهارنعل

سمت جنگل های تاریک خواهم تاخت

معشوق من!

تنها حقیقت امشب

نبود عشق در دل ها و

جریان آن در گوشت استخوانم ست

دیگر تو را که نه

تنها آن تومور که در مغزم

بزرگ اش کرده ام را دوست خواهم داشت

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.