بیا..

بیا..


 

هوا از اندوه چشمانم
دم کرده بود
شب آنقدر سنگین ست
که حتی گلوله هم از آن
عبور نمی کند
نمی توانم
تاریکی و سکوت این شب را
بازگو کنملابلای انگشتانم
سیگاری با طعم زهر
و در بالشم
جهنمی برپاست

بیا دیگر..

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.