ایستاده‌ام تنها در مرکز دایره | ریتوا لووکانن

ایستاده‌ام تنها در مرکز دایره | ریتوا لووکانن


ایستاده‌ام تنها در مرکز دایره
و سنگسار کنندگان در سوها

برف آب شده
زمین لخت سیاه ست
دومین لحظه‌ی سرنوشت
از دورها
روشنای صدای زندگی
و آواز پرنده‌ای
به گوشم می‌رسد توأمان
نمی‌شنوید آیا نشان آمدن بهار را

پرتگاه عمیق
سرنوشت
مرگ
سنگسارکنندگان
گناهکار
یا بیگناه
نیازمند قربانی

لحظه‌ای صبر کنید اگر
می‌شود به محراب…
و جمله ناتمام ماند

طبیعت همه یک صدا
بهار شکفت

برقی زد در چشم همه
اما سنگ‌ها را می‌فشارند هنوز
دست‌های اسیر خشم
تاریکی ذهن‌ها را بهار می‌زداید
می‌شنوم صدا را
صدای روشن ناقوسی و آواز پرنده‌ای را هنوز هم
سنگسار کنندگان را فراموش می کنم
در نور گام می‌گذارم
پرتگاه عمیق و اسیران خشم را
غرق می‌کند بهار در گل‌هایش.

درباره‌ی کیامرث باغبانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.