در آینه نگریستم
خود را ندیدم
نا آشنایی به گذشته خیره بود
خوشبختانه من شعرم
زوزهی باد بر درخت
تصویر آینه فراموشم شد
امروز
صدای دلنواز شادی
در گوش مینشیند نرم
آب یخ میبندد
و توان حمل مرا تا فردا دارد
به آینه مینگرم به گاه
دوباره.
اثری از : ریتوا لووکانن کیامرث باغبانی
در آینه نگریستم
خود را ندیدم
نا آشنایی به گذشته خیره بود
خوشبختانه من شعرم
زوزهی باد بر درخت
تصویر آینه فراموشم شد
امروز
صدای دلنواز شادی
در گوش مینشیند نرم
آب یخ میبندد
و توان حمل مرا تا فردا دارد
به آینه مینگرم به گاه
دوباره.