شهری به نامِ هلسینکی | کلاس اندرسون

شهری به نامِ هلسینکی | کلاس اندرسون


شهری به نامِ هلسینکی
پَرسه‌ای طولانی در شهر
میانِ انسان‌ها و پیکره‌هاشان
سگ‌ها و تنهایی‌شان
پِیِ خویش می‌گردم.
تنهایی‌شان را
ـ که گه‌گاه، به‌هیبتِ فریادی
می‌دَرَد غِژاغِژِ تُرمُزها را ـ
لَمس می‌کنم.
من شاهدِ فُزونیِ تنهایی‌ام
هَمپایِ ازدحام و ترافیک.
کُهن‌بناها می‌پایند یکدیگر را
ـ از پَسِ پلکِ پرده‌ها ـ
فُروافتادنِ یکدیگر را
به پایِ آسمانخَراش‌ها
که بالا می‌روند، بالاتر
همراه با ازدحام و ترافیک.
در شهر، بَرمی‌خورم به
انسان‌هایی بی‌هویّت
سرگردان
با نگاهِ تُهی به پیرامونِ خویش.
گه‌گاه، یکی از آنان می‌پُرسد
کیستم؟
برایِ کیستم؟
کجا می‌روم من؟
با لبخندی دوستانه
راهی‌اش می‌کنم
به بخشِ ویژه‌ی لبریز از بیمار
آن‌جا، کارت‌شماره‌ی تنهایی‌اش را می‌دهند به دستش.
در کارت آمده
او کیست و کجا باید برود
و این‌که او از آنِ کسی نیست
مگر کَلان‌شهری
که هستی‌اش را در نمی‌یابَد
و بی‌توّجه به تنهایی‌اش
داروخانه را نشانش می‌دهد
و راهروهایِ اداریِ بی‌پایان
یا گوری را
بیرون از حاشیه‌ی زندگیِ دیگران.
از آنان یکی را به یاد دارم
که کوشید شناکنان، بگریزد از شهر
و دیگری
که احساسِ گیجیِ عجیبی داشته
پیش از آن‌که بپرد بیرون و
سقوط کند کَفِ خیابان
و آن‌دیگری
که با تراموا به خانه رفت
و خود را در آن‌جا نیافت.
هنگامِ گردشِ شبانگاهی
به آنان برخوردم
کلافه و عصبی
سر می‌ساییدند بر شیشه‌ی ویترین‌ها
از فروشگاهی به فروشگاهِ دیگر
چونان شبپَره‌هایی
صیدشده در تورِ بزرگِ نگهبان.
در بیمارستان هم
سرگردان
پیِ نام‌ها و سال‌هایِ گذشته می‌گشتند.
گونه‌هاشان را به یاد دارم:
خشکیده‌درّه‌هایِ اشک.
نامِ شهر «هلسینکی»ست
این‌جا، انسان تنهاتر است از پیکره
بی‌هویّت‌اند انسان‌ها
شهری که در آن
سازه‌هایِ کُهن یکدیگر را می‌پایند
و سازه‌هایِ جدید تا آسمان بالا می‌روند.
در این شهر
انسان‌ها تنهاترَند از سگ‌ها.
شب فرامی‌رسد
ترافیک زیرِ کاپوتِ اتومُبیل‌ها می‌خوابد
گَرد و غُبار شهر را تصرّف می‌کند.
آنان را می‌بینم
یکی پس از دیگری
نشسته بر اسکله،‌ خیره مانده به دریا
یا در پارک
خیره به آسمانِِ دودآلود.

درباره‌ی کیامرث باغبانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.