آه، سکوت غمگین من

آه، سکوت غمگین من


تو، سکوت غمگین من،

غمگینی ستارگان کوچک،

تو را جستجو می کنم، به پیش می خوانم،

در آغوشت می گیرم.

چطور آن جسم سخت

بدل می گردد در دستانم

به شن یا رس

هر کدامشان در آرزوی گناه.

چطور هر گلی که نوازش می کنم

سیاه می شود

خِش – خِشِ درختان گنگ می شود

ابرهای بالای سرم به توفان مبدل می شود.

چطور نادیده در می گذرم

بی ارج و قرب برای خودم،

و پیش از آنکه تندیسی بسازم،

مرمر را از هراس پر می کنم.

چطور گوش فرا می دهم

به تندری در بهشت هراس،

خدا را می خوانم

برای هر کردارم؟

پس من، تراشه ای کوچک

از درخت تنومند عدالت،

،غریبه ای هستم در نظر خودم،

بیگانه ای در نظر خدایم.

پس من خودم می شنوم

خاکستر می شوم، فرو می ریزم.

هر چقدر جسمم تحلیل می رود،

بیشتر به روحم ایمان می آورم.

یک نوامبر 1942

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.