افعی ها

افعی ها


در ساحلی متروک،

در جایی که باد و شن

سخن از ابدیت می گویند،

افعی ها بیرون می لغزند

از زیر صخره ها،

سرد و کریه

به قلب من هجوم می آورند،

گفتم افعی ها را،

در اشتیاق گرما:

بنوشید خونم را.

خون به هیچ کارم نمی آید.

رودهای شهوت به هیچ کارم نمی آید.

هیچ جایی ندارند که جریان یابند،

پشت سدهای خرد جمع شده اند.

و ببلعید قلبم را.

به هیچ کارم نمی آید.

به هیچ کار.

در یخ محو می شود انگار،

به سان ستارگانی گریان

که در رود محو می شوند.

ببلعید قلبم را

پس چنبره بزنید

در آن گوی یخی در مغاک سینه ام،

که دیگر نیازی نداشته باشم تماشا کنم

ستارگان گریان را

در آبچاله ها،

تماشا کنم آنها را در اشتیاق جای پاهایی درخشان

به جا مانده

در مخمل فیروزه ای آسمان.

ببلعید قلبم را،

سر بکشید خون داغ را،

افعی های سرد کریه.

هر کاری مجاز است

در این ساحل متروک؛

در جایی که باد وشن

از ابدیت سخن می گویند،

آدم ناگزیر است قلبش را بیرون بکشد

و به دهان مارهای گرسنه پرتاب کند.

از دفتر عقرب ها

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.