کلارا کالان | اثر ریچارد رایت | ترجمه‌ی اکرم پدرام‌نیا

کلارا کالان | اثر ریچارد رایت | ترجمه‌ی اکرم پدرام‌نیا


■ کلارا کالان | ریچارد رایت | اکرم پدرام‌نیا | نشر نفیر | پاییز ۱۳۹۵

«و اگر دنیادوست تو را فراموش کرد
به زمین خاموش بگو: در طغیانم
و با چشمه‌ی خروشان بگو: هستم
و می‌مانم»

              راینرماریا ریلکه


رمان کلارا کالان، نوشته‌ی ریچارد رایت در سال ۲۰۰۱ معتبرترین جوایز کانادا، از جمله جایزه‌های گیلر و گاورنر جنرال را برنده شد. این اثر که به شیوه‌ی روایت نامه‌نگاری نوشته شده است تا پایان با گامی تغییرناپذیر و استوار پیش می‌رود.

 

کلارا کالان، راوی اصلی این رمان، دختر سی‌ساله‌ی مجرد و معلمی فهمیده، ساکن دهکده‌ای در شمال غربی تورنتو است که ریچارد رایت نام او را برای اثرش انتخاب کرده است. کلارا داستان زندگی‌اش را، سراسر، از طریق نامه‌نگاری با خواهر جوانترش، نورا، و هم‌چنین از طریق یادداشت‌های روزانه‌اش برای خواننده تعریف می‌کند. دو خواهر با دو ساختار شخصیتی متفاوت، یکی حساس، محافظه‌کار و وابسته به دهکده‌ی محل زندگی‌اش (جایی که در آن به دنیا آمده) بزرگ شده و کار می‌کند. دیگری سرکش، فریبنده و گستاخ که در آغاز رمان همان محل مورد علاقه‌ی خواهرش، کلارا، را برای هجرت به نیویورک ترک می‌کند و در آن‌جا با تلاش فراوان موفق می‌شود ستاره‌ی نمایشنامه‌های رادیویی شود و گاهی روی صحنه‌ی تئاتر برود. وقتی کلارا در یکی از نامه‌هایش، ماجرای پالتوی بخشیده‌ی پدر درگذشته‌شان را برای نورا می‌نویسد: «دیروز غروب وقتی از پیاده‌‌رَوی در جاده‌های بیرون دهکده به خانه برمی‌گشتم، مردی را در حومه‌ی شهر دیدم که پالتوی پدر را پوشیده بود و میان جاده تلوتلو می‌خورد و به نوعی می‌رقصید. وقتی به او نزدیک‌تر شدم، دیدم هنری هیل است، مثل همیشه مست!» و سپس وقتی کلارا به خانه می‌رود برای پالتوی پدرش بر تن هنری هیلِ مست شعری می‌سراید و برای خواهرش می‌فرستد: «بیگانه و مست در پالتوی پدر / عربده می‌کشید. / با بازوان باز / با دگمه‌های ساز / باد را در آغوش می‌کشید. / در کوچه باغ شهر / پای می‌کوبید و می‌رقصید / آن کت غمگین بانکدار / کاینک ژنده بود و مسرور / بر پیکر مرد کم‌شعور! شعری که احتمالاً در این مایه‌ها خواهد بود.» نورا به او می‌تازد و در پس‌نگاشتی در پایان نامه‌اش از او می‌پرسد: «راستی، چرا تو باید درباره‌ی آن هنری هیلِ کثیف و پالتوی پدر شعر بگویی؟ آیا در آنجا موضوعی رمانتیک‌تر برای شاعری پیدا نمی‌شود!؟» یا وقتی نورا از او می‌خواهد که به قرن بیستم بیاید و برای خودش خط تلفنی بگیرد، کلارا با حساب و کتاب و محافظه‌کاری معمولش خودداری می‌کند. رایت این تفاوت ساختاری را با دقتی ستودنی در شخصیت‌های دو خواهر طراحی می‌کند و این تفاوت‌ها در قلم، خط فکر و شیوه‌ی نگارش دو خواهر نیز نمایان است.

کلارا کالان | اثر ریچارد رایت | ترجمه‌ی اکرم پدرام‌نیا



بخش اصلی داستان در سال‌های ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۸ رخ می‌دهد و رایت تصویری زنده از کانادای پیش از جنگ جهانی دوم را ارائه می‌دهد. از کودکان گرسنه و فقیر و برهنه، از پدرانی که زیر بار سخت زندگی دست به خودکشی می‌زنند، از کارگرانی که کارشان را از دست می‌دهند و از هیچ بیمه‌ای برخوردار نیستند و از سختی‌هایی که کلارا برای مبارزه با سرما، زخم‌زبان‌های مردم دهکده و فقر ناشی از بیکار شدن تحمل می‌کند یا رویارویی نورا با مشکلات ناشی از سیاست‌های مکارتیسم، همه در متن داستان خوب نشسته است و ریچارد رایت در هیچ زمینه‌ای جانب انصاف را رها نمی‌کند و هیچ‌کدام از شخصیت‌های اصلی و فرعی داستانش را سیاه و سفید جلوه نمی‌دهد.

در بخش پایانی رمان گرچه با تغییر شگفت‌انگیزی نسبت به دیگر بخش‌های آن روبه‌رو می‌شویم و همین تغییر زیبایی داستان را دوچندان می‌کند، هنوز و هم‌چنان با دیگر بخش‌های رمان هماهنگ است و هم‌چنین با تغییرات فرهنگی و شخصیتی دوره‌اش نیز هم‌خوانی دارد، تغییراتی چون تبدیل نامه به تلفن، کتاب به رادیو و سپس به فیلم، سوخت زغال‌سنگ به نفت، ازدواج بادوام تا پایان عمر به طلاق و جدایی و موارد دیگر. همین تغییرات نشانه‌ی آن است که ریچارد رایت در این اثر به هر نسلی وفادار مانده است.

این رمانِ به‌ظاهر خوش‌خوان، دارای مفاهیم چندبعدی و گونه‌گون است و شخصیت‌ها چنان کامل شکل گرفته‌اند که خواننده را تا پایان مسحور می‌کنند و این شخصیت‌ها، حتا پس از آن‌که خواننده کتاب را زمین می‌گذارد، هنوز در ذهن او به زندگی‌شان ادامه می‌دهند.

تحریریه آنتولوژی خانه شاعران جهان

درباره‌ی شورای سردبیری

پاسخ دادن به کاشی و سرامیک لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.