وقتی که ادبیات کسب‌وکار می‌شود

وقتی که ادبیات کسب‌وکار می‌شود


 

در سال ۱۹۳۱ میلادی، آلدوس هاکسلی به فکر افتاد تا با نوشتنِ نخستین رمان دُژستانیِ (خراب‌آبادی/دیستوپیایی) خود به رویارویی طنزآمیز با رمان‌های ناکجاآبادیِ (اتوپیایی) اچ. جی. ولز برود. نامِ کنایه‌آمیزِ رمانش را از حرفِ میراندا در نمایشنامه‌ی توفانِشکسپیر گرفت و در آن برخلاف رمان‌های ناکجاآبادی خوش‌بینانه،  چشم‌اندازی ترسناک از آینده را پیش روی خواننده‌ ‌آورد. هشتادوپنج سالی از آن زمان گذشته و حالا ما، در دهه‌ی دوم سده‌ی بیست‌ویکم میلادی، چه از دریچه‌‌ی پرامیدِ ناکجاآبادی نگاه کنیم و چه از پس عینک تیره‌ی خراب‌آبادی، می‌توانیم خود را در آستانه‌ی «دنیای قشنگ نو» ببینیم. از هزاران جلوه‌ی چنین دنیایی، یکی آنی‌ست که عرصه‌ی ادبیات می‌شود.

دنیای قشنگ نوی سرمایه‌داریِ امروزِ ما که نقطه‌ی پرگارِ وجودش ینگه‌دنیاست، جان می‌دهد برای بازارگرمیِ هرچه بیشترِ کسب‌وکار کلکسیون و آرشیوسازی و فتیش‌(بُت‌واره)‌پروری. عشقِ آدم‌ها به چیزها و گردآوری و نگه‌داری چیزها و خرید‌وفروش چیزها البته که تازه نیست؛ شناسایی ارزش مرده‌‌ریگ گذشتگان و اهمیت فراهم بودنِ ابزار پژوهش هم همین‌طور. چشمگیری خیره‌کننده‌‌ی «حواشیِ» زندگی ستارگانِ رسانه‌ای (سلبریتی‌ها- به زبانِ مُدِ روز) در زمانه‌ی قدرت و چیرگی رسانه‌ها در دهکده‌ی جهانی هم شاید جای شگفتی نداشته باشد. آنچه هم تازگی دارد و هم جای درنگ و پرسش، سازوکارِ کسب‌وکارِ فرهنگ و هنر و ادبیات در زمانه‌ی ماست — زمانه‌ای که در آن یکه‌تازیِ پرشتاب و پرزور پول و قدرت نه تنها بروروی فرهنگ و هنر و ادبیات، که معنا و مفهوم و پایه و مایه‌ی این‌ها را هم دارد دگرگون می‌کند؛ زمانه‌ای که در آن چون هرکس بنا به بخت یا نام یا مال می‌تواند ستاره‌ی رسانه‌ای (ستاره‌رسانه) بشود، نویسنده‌های پرفروش یا نامدار یا خبرساز هم خواه‌ناخواه ستاره می‌شوند.

دگرگونی نه به‌خودی‌خود بد یا خوب است و نه همیشه می‌شود سدِ راهش شد. کم‌وبیش می‌شود آسان فهمید که در این روزگار کالا شدن اثر هنری-ادبی-فرهنگی ناگزیر بوده؛ اما فهمیدن این که این دگرگونی دارد ما را به کجا می‌برد، نه ساده است و نه آسان. قیمت‌های سرسام‌آور آثار هنری در حراج‌ (آکشن – به زبانِ مُدِ روز)‌های پرسروصدا، روند برنامه‌ریزی‌شده‌ی برساختنِ نویسنده‌ی بُت‌‌نما و پرفروش برای تضمین تیراژهای میلیونی، خرید و فروش‌های غریبِ خرت‌وپرت‌های شخصیِ ستاره‌های رسانه‌ای تنها چند نمونه و نشان از راهی‌ست که فرهنگ و هنر امروز را به خود می‌کشاند.

سرمایه و برنامه برای هدایت، مهار، و چیرگی بر بازار و تولید نمی‌تواند بی سرمایه و برنامه برای جیب و جسم و جان مصرف‌کننده و برساختن فرهنگ و جاانداختن روشِ زندگیِ همساز با ساختار اقتصادی کارآمد و پایدار باشد. می‌شود گفت که ادبیات کمتر یا کُندتر از هنرهایی چون موسیقی یا سینما یا نقاشی همرنگ و همپای دنیای پرزرق‌وبرقِ پول و نمایش شده. همچنین کم پیش می‌آید که نویسنده‌‌ای، گیرم حتا پرفروش و پولدار هم باشد، ستاره‌‌رسانه‌ بشود — شاید چون انگیزه‌ی کشش به نویسنده‌ی دلخواه با انگیزه‌ی کشش به ستاره‌سینمای دلخواه تفاوت دارد. با این همه نمی‌شود گفت که ادبیات تافته‌ی جدابافته است و حریم و ساحتش از جبرِ روزگار و اقتضای زمانه در امان مانده.

دنیای ادبیات در عصر فناوریِ برتر (های‌تک – به زبانِ مُدِ روز) تکان‌های سخت و سهمگینی خورده و درون و بیرونش دارد زیرورو می‌شود: غول‌های انتشاراتی (بنگاه‌های خوشه‌ای ِچندملیتی) خرده‌ناشرانِ ناوابسته‌‌ی ناپایدار را می‌خورند؛ کمپانی‌های تکنولوژیک مثل آمازون و اپل و گوگل پا به میدان گذاشته‌اند؛ ایکتاب در کنار و یا در برابرِ کتاب قد علم کرده؛ خودناشری رو به بالیدن دارد؛ بسیاریِ سرگرمی‌های گوناگونِ آسان‌یاب از میل و وقت خواندن کاسته؛ بت‌نما‌های پرفروش پست‌مدرن در جایگاه غول‌های ادبی کلاسیک و مدرن نشسته‌اند؛ و… در نهایت کتاب بر پایه‌ی فروش و نویسنده بر پایه‌ی ناموری سنجیده می‌شوند. هم روند پرفروش شدن و هم روند سرشناس شدن، هردو، پیچیده و روی‌هم‌رفته بیرون از اختیار فردِ نویسنده‌ و نیازمندِ هماهنگی مجموعه‌ای از فاکتورها هستند. آشکارترین راه رسیدن به شهرت در دنیای نویسندگی بردن یک جایزه‌ی ادبی اسم‌ورسم‌دار است که آن هم در بهترین حالت بر پایه‌ی فاکتورهایی نسبی داده می‌شود و کم‌وبیش به بلیت بخت‌آزمایی می‌ماند. تکان‌ها و دگرگونی‌هایِ جهان بیرونی و پیرامونی نویسنده بی‌تردید بر جهان ذهنی و نگاه و نگرش او هم تاثیر چشمگیر دارند. برای نمونه، با رواج و چیرگیِ رسانه و شبکه‌ی الکترونیک که امکان بازخورد فوری از خواننده را هم فراهم می‌کند، حتا خود نویسنده هم کارش را خواسته‌ناخواسته و دانسته‌نادانسته بر پایه‌ی شمار پسند (لایک) ها و نظر‌ (کامنت)ها و نُمره‌دهی(ریتینگ)‌ها و بررسی‌(ریویو)ها و ستاره‌‌دهی‌ها می‌سنجد.

با این همه، در این دنیای قشنگ نو، ادبیات دیگر تنها کسب‌وکار نویسنده‌ای نیست که می‌خواهد حرفه‌ای بودن خود را از راه پول‌سازبودن کارش ثابت کند؛ یا نویسنده‌ای که می‌خواهد به قیمت از دست دادن خلوت ناگزیر برای نوشتن، تا بشود بر صحنه باشد و به چشم بیاید؛ یا نویسنده‌ای که می‌خواهد خود را به آب و آتش بزند تا جایزه‌ای ببرد و طلسم را بشکند و بتواند کارگزار و ناشر پیدا کند.

همچنین ادبیات دیگر تنها کسب‌وکار ناشران و کارگزاران و فروشندگان و کسب‌وکار ادبیات‌شناسان و استادان و نسخه‌شناسان و بررسی‌نگارانِ روزنامه‌ای هم نیست. در کنار همه‌ی این گروه‌ها و نیز گروه بزرگ و روزافزون نویسنده‌هایی که با نوشتن در باره‌ی ریزودرشت و بالاوپایین زندگی نویسندگان ادبی هم کتاب‌نویس می‌شوند و هم نان می‌خورند، گروه دیگری هم هست که کمتر به چشم می‌آید. این گروه کسانی هستند که به برکت زندگی و کار پدیدآورندگان ادبیات برای خود کسب‌وکاری به راه انداخته‌اند که این‌روزها در جهانِ غرب، و به‌ویژه در امریکا، رونق بسیار دارد —  کسانی که به خرید و فروش و مجموعه‌داریِ هر آنچه از نویسنده برجا می‌ماند، می‌پردازند.

در گذشته اگر تنها نسخه‌های کهنه‌ و یا نادر کتاب‌ها و دستنویس‌ها کالای دلخواه مجموعه‌داران و موزه‌ها و آرشیوها بود؛ حالا هر برگی و ورقی از نویسنده‌ی مرده و حتا زنده (اگر که نام‌آور باشد)، از چرکنویس و پاکنویس گرفته تا نامه و یادداشت می‌تواند گنجی یا دست کم «مالی» باشد درخور عرضه برای فروش به آرشیو کتابخانه‌ای. زمانی نسخه‌ی دستنویسِ متنی ادبی ارزش داشت چون برای سنجش و یافتن نسخه‌ی اصلی به کار گرفته می‌شد؛ اما حالا چرک‌نویس یا پیش‌نویس دستنویس یا حتا فایل کامپیوتری در نهایت دستمایه‌ی کتاب‌نویسی و کتاب‌سازی و تولید کالای هرچه بیشتر برای بازار کتاب می‌شود. بازار همیشه‌گرسنه‌ی سرمایه‌داری میل و توان آن را دارد که هرچیزی را بدل به کالا کند. بنابراین نه تنها پیش‌نویس و نامه و یادداشت ادبی نویسندگان که حتا ایمیل و پست‌ شبکه‌ای و پیام و پیامک ناادبی و شخصی و خصوصی آن‌ها می‌تواند برای فروش به آرشیوهای ادبی عرضه شود.

آرشیوهای ادبی برخلاف آرشیوها و کلکسیون‌های هنری کم‌وبیش در انحصار آرشیوهای ملی و کتابخانه‌ها و مرکزهای پژوهشی دانشگاهی‌اند، چون این نهادها می‌توانند بودجه‌ی چنین آرشیوهایی را فراهم کنند. در این زمینه، ناگفته پیداست که، دانشگاه‌های امریکایی سخت می‌کوشند که پیشتاز باشند و کوتاهی تاریخ خود را با فراخیِ جیب خود جبران کنند. مجموعه‌های ادبیِ دانشگاه هاروارد، دانشگاه ییل، و دانشگاه تکزاس، برای نمونه، از سرآمدان به شمار می‌آیند و رقیبِ کتابخانه‌ی بریتانیایی‌اند.

گرچه بسیاری بر این باورند که در عصر فن‌آوریِ دیجیتال آرشیوهای فیزیکی چندان معنا و ارزشی ندارند، چنین آرشیوهایی همچنان کسب‌وکار آفرین‌اند و هواداران خود را دارند. این آرشیوها نه تنها نوشته‌ها از هر نوع، که هر چیز باارزش و بی‌ارزش و عمومی و خصوصی را هم ممکن است در بر بگیرند. برای نمونه در گنجینه‌ی ادبی کتابخانه‌ی بریتانیایی طره‌ای از موی شللی نگه‌داری می‌شود. در آرشیو ادبی دانشگاه تکزاس در آستین (مرکز پژوهشی علوم انسانی هری رَنسِم) هم طره موی بایرون. این آرشیو هم در دوره‌ی مدیریت هری رنسم (Ransom) و هم در دوره‌ی مدیریت بیست و پنج ساله‌ی تامس استیلی (Staley) که پس از رنسم کار را به دست گرفت، شاهد بلندپروازی‌ها و نوآوری‌های این دو مدیرِ خود بوده. بنابراین نه تنها نوشته و نامه و عکس و طره‌مو که حتا کفش چرمی نرم (موکاسن) دی.اچ. لارنس و عینک اَن سکستون و زیرپیراهنی آرتور کنون دویل و بسیاری از خنزرپنزرهای ناموران و یا بخت‌یاران ادبی به آرشیو فروخته شده‌اند و خود نویسنده یا بازماندگان نویسنده را به نوایی رسانده‌اند. بنا به گزارشی که در 2007 در نیویورکر نوشته شده*، این آرشیو خرت‌وپرت‌های دورریختنی تام استاپارد را به بهای ۲۲۵ هزار دلار خریده و خودِ استاپارد به استیلی گفته که «بیشتر چیزهایی که تو می‌خواهی چیزهایی‌ست که من می‌خواهم دور بریزم.»

درک چراییِ نگرش و روش استیلی و دیگر مدیرانِ بلندپروازِ آرشیوهای ادبیِ امریکا نیاز به درنگ در ویژگی‌ حال‌وهوای فرهنگی ینگه‌دنیا دارد. در دنیای غربی، پدیده‌ی شیفتگی به دستنویسِ نویسنده و روند شکل‌گیری اثر که در سده‌ی نوزده آشکار شد، در چهل‌پنجاه سالِ گذشته پرجلوه شده. در همین حال دوره دوره‌ی تولید انبوه و دلخواهیِ (محبوبیت) چیزها و فتیش‌سازی، رواج سرگرمی و بازی (تفریح و تفنن)، و پررنگی «حواشی» است. برنامه‌ریزان دنیای قشنگ نو بر پایه‌ی روان‌شناسی و دانش‌های دیگر هم پاسخگوی دلخواه‌های مردم می‌شوند و هم دلخواه‌های تازه می‌آفرینند. بر این روال اگر جویس‌خوانی و یا پروست‌خوانی کارِ هرکس نیست؛ در برابر، وسوسه‌ی خواندنِ هرزه‌نامه‌های جویس به همسرش یا باخبر شدن از ماجراهای پشت‌پرده‌ی زندگی پروست فراگیر است. اثرِ نویسنده تا جایی و در جایی که بتواند کالا باشد و به فروش برود و سود بیاورد، دیده می‌شود؛ اما نمی‌تواند پاسخگوی سیری‌ناپذیریِ بازار باشد. بازار بنا به سرشتش ناگزیر است هرکس را به چیز و هرچیز را به کالا بدل کند. اثرِ نویسنده کالا می‌شود. خودِ نویسنده هم به هر گونه و ترفندی با تجلی در چیزها فروشی می‌شود. بنابراین دوستداران ادبیات از دایره‌ی مُدِ روز بیرون نمی‌مانند. هر چیزی که یادآور یا بازمانده‌ی نویسنده‌های سرشناس باشد، به بازار خرید و فروش راه می‌یابد. در کنار این کالاسازی و برای پرتوان و پابرجا کردنِ کشش و گرایش به «جایگزین‌های ساختگی» به انگیزه‌ی نزدیکی یا قربت خیالی به «اصل» — که دیگر نه اثر، که خودِ نویسنده است — برپاییِ موزه و آرشیو برای نمایش «متعلقات» نویسنده یا هر شخصیت نامدار و محبوب کسب‌وکاری نمایشی و نان‌وآب‌دار می‌شود.

دنیای قشنگ نویی که، روبروی ما، کمی پیدا و بسیار ناپیداست، دارد ادبیات را به هزارویک ترفندِ پنهان و آشکار به کسب‌وکار بدل می‌کند. در همین حال ادبیات هم با شگردهای خود جلوه‌های چنین دنیایی را در خود می‌کشاند و بازمی‌تاباند. اگر بخواهیم گواهی بر این دو گزاره در دنیای ادبیات بیابیم، شاید نمونه‌ای گویاتر از رمان موزه‌ی بی‌گناهی و حکایتِ «پشتِ صحنه‌ای» آن نیابیم.

اورهان پاموک که با بردن جایزه‌ی نوبل به لژِ ستارگان راه یافت، در این رمان خواننده را از راه روایت عشق کمال به فسون به دلمشغولی و وسواس غریب و چشمگیر عاشق به خرت‌وپرت‌های بازمانده از معشوق و شیفتگی جنون‌آمیز او به چیزها می‌کشاند. موزه‌ی بی‌گناهی که پرستشگاه «خنزرپنزرهای مقدس» است، اما، نه تنها در خیال قهرمان داستان و در عالم داستانی، که در استانبول واقعی و در زندگی پاموک هم برپا می‌شود. هرقدر پی‌رنگ رمان ساده و داستان آن پیش‌پاافتاده است، درهم‌آمیزی واقعیت زندگی نویسنده با دنیای خیالی قهرمان رمانش — دستِ کم در هیئت موزه‌ای واقعی — هوشمندانه و درخورِ درنگ است. گرچه موزه چند سالی پس از انتشار کتاب گشوده شد، پاموک ایده‌ی آفرینش روایت و موزه را با هم پیش برد و به انجام رساند. موزه و کتاب به دو کودک توامان می‌مانند که از یک مادرند و با هم همانندی‌هایی دارند. با این همه زندگی و زمان به هر یک هویتی ویژه‌ی خود می‌دهد.

اگر از یاد نبریم که در روزگارِ ما حاشیه بر متن می‌چربد، ناچاریم حاشیه‌‌های ماجرای رمان و موزه را ندیده نگیریم. در پشتِ کتاب که در ۲۰۰۸ درآمد، بلیتی چاپ شده بود تا خریدار با نشان دادن آن بتواند یک‌بار موزه را ببیند. به این ترتیب خرید کتاب دیدار از موزه را رایگان می‌کرد. دیدار از موزه هم ناگفته پیداست که خرید کتاب را تشویق و تضمین می‌کند. همچنین، بنا به روزنگاریِ الیف باتومن**، اورهان پاموک در کوکتل‌پارتیِ شب گشایشِ موزه میزبان ۳۸۵ مهمان سرشناس بوده که با خوراک‌های خانواده‌ی فسون، از جمله دلمه‌ی برگ‌موی دلخواه فسون، پذیرایی شده‌اند. نه تنها خوراک‌ها و گیلاس‌های راکیِ مهمانی، که هرآن‌چه در موزه گردآوری شده، از جمله ۴۲۱۳ ته‌سیگار فسون، نشان از آدم‌های خیالی رمان داشته‌اند تا مهمانان در فضای درهم‌آمیختگی افسانه و واقعیت، موزه‌ی بی‌گناهی و خالقش را خوب ببینند.

در کتابِ موزه‌ی بی‌گناهی، خواننده آمیزه‌ای از کششِ قصه‌ی کهنه‌ی عشق مجنون‌وارِ پسر پولدار به دختر فقیر و رنگ‌ولعابی شرقی با چاشنی غربی‌پسند و شگرد پست‌مدرنیستیِ حضور نویسنده در رمان را یک‌جا می‌یابد. این آمیزه فرصتی فراهم می‌آورد تا پاموک بی هیچ پروایی از درازگوییِ کسالت‌بار به دل‌مشغولی‌های وسواسانه و نوستالژیکش، یعنی استانبول و موزه، بپردازد  — استانبولِ زرینِ گذشته‌ای ازکف‌رفته و موزه‌ که هرآن‌چه و هرآن‌که را که میراست، نامیرا می‌کند.

موزه‌ی بی‌گناهی در استانبول، اما، از کتاب فراتر می‌رود. این موزه که کتاب یا کاتالوگش هم به نام بی‌گناهیِ چیزها درآمد، تنها شیفتگی کمالِ دنیای داستانی را آشکار نمی‌کند؛ از شیفتگی اورهانِ دنیای واقعی به فتیش یا بُت‌واره هم پرده برمی‌دارد. تماشاگر چنین موزه‌ای، اگر اهل درنگ و ژرف‌بین باشد، در آن‌سوی دلبستگی‌ها و وابستگی‌های کمال و اورهان، چشم‌اندازی از زمانه‌ی ما را هم می‌بیند. زمانه‌ای که ویژگی‌اش در تولید انبوه، در چیرگی خواسته و پسند مردم کوچه و بازار، در دگردیسیِ کیفیت به کمیت، درافسون‌زدایی از چیزهای کمیاب و پرشکوه و گران‌بها، و در افسون‌بخشی به چیزهای دمِ دست و بدلی و ارزان است. در چنین زمانه‌ای، جای شگفتی ندارد اگر که ادبیات هم به هزار و یک شکل کسب‌وکار بشود.


* http://www.newyorker.com/magazine/2007/06/11/final-destination

** http://www.lrb.co.uk/v34/n11/elif-batuman/diary

 

درباره‌ی فرشته مولوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.