من جولیت هستم

من جولیت هستم


 من جولیت هستم

بیست و سه ساله

یک بار طعم عشق را چشیده ام

مزه تلخ قهوه سیاه می داد

تپش قلبم را تند کرد

بدن زنده ام را دیوانه

حواسم را به هم ریخت

و رفت

 

من جولیت هستم

ایستاده در مهتابی

با حسی از تعلیق

ضجه می زنم که بازگرد

ندا در می دهم که بازگرد

لب هایم را می گزم

خونشان را در می آورم

 

و او بازنگشته است

 

من جولیت هستم

هزار ساله

و هنوز زنده ام

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.