صبح
مرگ را میبینی
در نظاره از پنجره
به باغ
پرندهی بیرحم
و گربهی خاموش
بر شاخه
در گذر
از خیابان بیرون
در ماشین خیال
رانندهی فرضی
مرد جارو به دست
با دندان طلایی
میخندد
و غروب
در سینما
میبینی
آنچه را که صبح ندیدی
باغبان سرخوش
ماشین واقعی
بوسهها و زوجهای حقیقی
مرگ
شبیه فیلم نیست.