چشم سرخ خرگوش
غمگین نیست. دیگر کسی سوار بر کرجی
از روستای طلایی اندوه
عبور نمیکند. غروب
روستا را به حال خود رها میکند.
تقصیر هیچکس نیست
اگر پردهها کنار رفتهاند.
در همهجا، همه جا، همه جا
صدای حرکت چرخها، و پیر تر شدن
ساکتتر شدن.
به هیچکس مربوط نیست
اگر در تمام طول شب
سگها پارس میکنند به هم، و چشمانشان
سرخ میدرخشد.
فضای ممتد تاریکیِ بینشان از آن آنهاست
میتوانند بایستند در دو سویش
و به هم پارس کنند.
خرگوشها نیز دندان نشان میدهند
به ماه بهار.