۱. وقتی بیست و دو-سه ساله بودم، روزی از کلارا خانس، شاعر اسپانیایی، نامهای دریافت کردم در ایران که ضمیمهی آن چهارصفحه بود، به فارسیِ شاعری افغان به نام بهاالدین مجروح. متنی بود دربارهی آوارگی و تبعید. کلارا، همراه آن کاغذ، گزیدهای برایم فرستاد که خودش از فرانسه برایم برگرداندهبود از تکبیتیهای پشتون که مجروح منتشر کردهبود. همانسالها گزیدهای …
ادامهی مطلبشاخه گل | لندی
بخاطر يک شاخه گل دخترها منتظر می شوند تا به باغبان سلام کنند.
ادامهی مطلبسمت کوهها | لندی
ای گلی که سمت کوهها می رويی آب دادنت با من، فقط بگو مال که ای.
ادامهی مطلبدلم | لندی
دلم عين يک بچه ست، حالا دارد گريه می کند و گلهای باغ آن غريبه را می خواهد.
ادامهی مطلبآهای مسافر | لندی
آهای مسافر از نگاه کردن سير شدی يا بايد دوباره صورتم را برگردانم؟
ادامهی مطلبلانه | لندی
گیسوانم را کوتاه مکن مادر! بگذار آنها را بر شانه بیفشانم. درخت هرس شده جای لانه کردن پرندگان نغمهخوان نیست.
ادامهی مطلبدارو | لندی
هر برگ بوته کنار چشمه، داروی همه دردهاست. گوشه چارقد دخترها آنها را نوازش می کند وقتی دلو آب خود را پر می کنند.
ادامهی مطلبقرار | لندی
اگر می خواهی مرا ببينی، قرارمان آنجا که من دلو آبم را پر می کنم و اينبار با کف دستهای خود آهسته آهسته دلو را پر می کنم.
ادامهی مطلبدعا | لندی
يارم را نگاه کن! آن طرف رودخانه دارد دعا می کند. حتما خدا قبول نمی کند، گيس سياهش را گل آلود کرده است.
ادامهی مطلبچتر | لندی
يک بغل از گلها برايم بچين تا بر پيشانی ام چتری بسازم.
ادامهی مطلبستارهها | لندی
يارم گلها را از دست من نگرفت! سفيرانی از ستاره ها برايش می فرستم که قانع شود.
ادامهی مطلبپشت سرت ايستادهام | لندی
پشت سرت ايستاده ام با گلی در دستم. يا گل را بگير يا بگذار بروم.
ادامهی مطلبچشمهای شور | لندی
گل سرخی را پرت کردی طرفم. دست مريزاد! حيف که چشمهای شور بو بردند.
ادامهی مطلبسرگشته | لندی
چهره ات گل سرخيست و چشمهايت شمعهايند سرگشتهام مومن! بايد پروانهای شوم يا شب پرهای!
ادامهی مطلبدزد | لندی
عجله کن، میخواهم لبهايم را به تو ببخشم، حالا که مرگ دور ده میگردد و میتواند مرا بدزدد.
ادامهی مطلبلبهايم را ببوس | لندی
ديوار را سوراخ کن و لبهايم را ببوس، شوهرم بناست میتواند تعميرش کند.
ادامهی مطلب