اگر زندگی خوب است، رویا از آن هم بهتر است، و از همه بهتر بیدار شدن است.
ادامهی مطلبدوری و دوستی
در تنهاییام دوستانم را دارم: وقتی با آنها هستم، چه دور، چه دورند آنها!
ادامهی مطلبهنر غذاخوری
از «هنر غذاخوری»، درس نخست: نباید قاشق را با چنگال گرفت.
ادامهی مطلببیدار شوید
بیدار شوید ای خنیاگران: پژواکها به آخر میرسند و صداها آغاز میشوند .
ادامهی مطلببهترین اتفاق صبح گاهی
نه خورشید که ناقوس، وقتی بیدارت میکند بهترین اتفاق صبحگاهیست.
ادامهی مطلبنویسندگان
نویسندگان، صحنه با تعصبی تئاتری به آخر میرسد: در آغاز صورتک بود.
ادامهی مطلبساعت قلبم
ساعت قلبم: ساعت یک امید و یک ناپیدایی.
ادامهی مطلبچشم
چشمی که میبینیاش چشم نیست چون تو او را میبینی، چشم است چون تو را میبیند.
ادامهی مطلباغراق
کلمات عاشقانه را، با اندکی اغراق بهتر میتوان فهمید.
ادامهی مطلبسکوت گرد شب
سکوت گرد شب بالای خط حامل نامتنهاهی. و عریان بالغ از شعرهای گمشده به خیابان میروم. آن سیاه، دریده به آواز زنجرهها، با خود آن آتش بیهوده را دارد، بیجان، از صدا. آن نور آهنگین که جان را در مییابد. اسکلتهای هزار پروانه در چاردیواری من میخوابند. بر فراز رود جوانیِ نسیمهای مجنون در گذر است.
ادامهی مطلببه نقطهای دور مینگرند
به نقطهای دور مینگرند پسرکان. چراغهای نفتی خاموش میشوند. چند دختر کور از ماه میپرسند و مارپیچهای مویه از راه هوا بالا میروند. به نقطهای دور مینگرند کوهستانها.
ادامهی مطلبپیش گویی
پیشگوییات ای شاعر! فردا لب به سخن میگشایند دو لال: سنگ و دل.
ادامهی مطلبموج
امواج بیشمار پیش از من بودهاند و پس از من خواهند بود. اما این لحظه مال من است و با بازوهای گشاده به سویت میدوم. میخواهم در آغوشت بگیرم ای ساحل و ناپدید شوم در آغوشت.
ادامهی مطلبعاقبت
از آلبوم عکس با احتیاط عکسهای عشاق پیشینات را حذف کرده بودی. از آنها تنها تهی به جا مانده بود. به آن قیچیها فکر کردم و از عاقبت خود آگاه شدم.
ادامهی مطلبمواجهه
بارالها ما را حفاظت کن از مواجهه سالها و سالهای بعد با عشقهای بزرگمان.
ادامهی مطلباندک اوقاتی که شاد بودم
اندک اوقاتی که شاد بودم هراسی ژرف با من بود: مخارجش را چگونه پرداخت کنم؟ تنها ابلهان یا به دنیا نیامدگان شادمانند بیهراس.
ادامهی مطلب