۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبدر را محکم ببند
در را محکم ببند برادرم ترانهی کهن گرهسری میگوید در را محکم ببند برادرم بلند خواهد بود شب.
ادامهی مطلب