ببین، میتوانم بر شنها نقش یک ماهی بکشم چنان واقعی که پیش چشمهایم بتواند به آن سو شنا کند. ماهی بیحرکت بر امواج شنیاش به باد میگوید: آرام باش، حرف نزن هنوز میخواهم زنده بمانم!
سفارشی | پل روئلوفسن
پستچی پرسید این اسم و آدرس شماست؟ و اسم و آدرس را خواند آدرس من بود اما نام من نبود مرد گفت: پس شما خانه نیستید واژههایش را پس گرفت آدرس را بستهبندی کرد و روی من خط کشید پس از اینکه محل گیرنده را امضا کرده بودم.
قصیده برای یک زندگی دیگر | آنگی کراگ
زندگی دیگری میخواهم در خیابانهای دیگری میخواهم راه بروم شهرها با آسانسورهای دیگری میخواهم و در طبقهی دیگری میخواهم بیرون بروم سوپر مارکتهای دیگری میخواهم غذاهای دیگری از گوسفندان دیگری میخواهم دندانهای دیگری میخواهم پیراهنی بپوشم و دمپایی زرد کمرنگی میخواهم از راههای دیگری عبورکنم کوههای دیگری را از پنجرهام ببینم زندگی دیگری میخواهم فضای دیگری میخواهم که مجبور به …
ما | روتخر کوپلاند
ما بخشی از زمین هستیم و زمین بخشی از ماست گل خواهرمان، اسب برادرمان آسمان نفسمان ، آب خونمان انسان هستیم یا چیزی بیش از این، این مکان محل آمد و شد ماست همانطور که مادر این کار را میکند جسم را به ما میدهد و بر دامانش آن را پس میگیرد.
سه شعر زمستانی
شعر اول با سرزمین بارانی فراموششده از آبادی به آبادی، دست در دستِ سرد ، امیدوارم نیاز نباشد این حس را با کسی قسمت کنم، اما حالا اگر او را بیابم، بر چمنهای خیس، یا جایی در این سرزمین شخم زده چه باید بکنم ،چه باید . خوب میدانم که همه باید بمیرند، با این حال لبهای سردش را دوباره خواهم بوسید …
بیست و سوم: مثل
مثل بارانی نرم مثل عبور آرام قایقی تفریحی در بامدادان از کنار نیها و قورباغهها و سایهی گاوها و آسیابهای بادی نقاشی شده با مدادِ سفید و بخار نقرهای بر فرو رفتگیهای دبههای شیر عبور اردکهای خواب آلود از شهرهای در حال توسعه و سنگهای قدیمی دیوارچینهای کوتاه اسکله مثل پایین رفتنِ پرنده دریایی در آب تیره هیجانهای بند بازی …
بیست و یکم: در شب لازم نیست
برای سیر کردن از اینجا به آنجا، در شب لازم نیست قایق یا قطاری سوار شوم شبکههای شطرنجِی باغ زیر نور مهتاب است پنجره باز است. من آمادهام سایهی بدون گذرنامهام آرام (یک گربه هم بهتر از این نمیتواند) از رودخانهی مرزی که انتخاب کردهام، میپرد و در خاک روسیه فرود می آید. دیوارها تصویر مرا تکرار میکنند، …
یافتن واژهها
روتخر کوپلاند در چهام اگوست ۱۹۳۴ در خوور شهری در شمال هلند بدنیا آمد. او پزشکی را در ۱۹۶۶ به اتمام رساند. در سال ۱۹۶۹ تخصصاش را در روانپزشکی گرفت و در سال ۱۹۸۳ استاد دانشگاه شد. به عنوان روانپزشک به خاطر سالها تحقیق بر روی بیماران افسرده و درمان آن ها از راه نوردرمانی و خواب درمانی شخصیتی شناخته …
گفتگو
پرسش گرانه به من مینگرد انگار می گوید چرا سکوت میکنی؟ به راستی برای چه سکوت میکنم ؟ و بدنیال پاسخی میگردم از چهره اش رو بر میگردانم به دیوار و از دیوار به پنجره از پنجره به دست هایم بر زانوانم و دوباره باز به چهره اش هنوز به من نگاه می کند سکوت را …
عزیزم حالا برو در باغ بخواب
عزیزم حالا برو در باغ بخواب جاهای خالی بر چمن های بلند همیشه میخواستم آن باشم جای خالی برای ماندنِ کسی.
کاهوی جوان
هر چیز را میتوانم تحمل کنم پژمردگی حبوبات گلهای در حال مرگ سیب زمینیها که در گوشهای زیرورو میشوند را میتوانم بیتفاوت ببینم در این موارد بیرحم هستم اما کاهوی جوان در ماه سپتامبر، تازه کاشته شده، هنوز جان نگرفته بر گهواره ای خیس ، نه.
چهرهی تو
چهرهی تو بر آب سرد در آن لحظه که حس کردی چه اندازه سرد بود. چهرهی تو بر سر گچبری بخاری خانه، در چهارده سالگیات، درخشان در اتاق نشیمن.
کلاس خوبلز*
چگونه مثلن میزی به تابلوی نقاشی تبدیل میشود «کلاس» میگوید به نوع نگاه کردن بستگی دارد بیشتر دیدن، کمتر نقاشی کردن عقب عقب بروی ، تا اینکه فکر کنی : لعنتی. اگر به اندازهی لازم خوب نگاه کنی هر میز را برای بار اولین میبینی. Klaas Gubbels (Rotterdam, 19 januari 1934) هنرمند هلندی که …
نوشتن مثل نوشیدن است
نوشتن مثل نوشیدن است نه سرما نه زمان نه گرسنگی را حس کردن. با اعتماد گرفتنِ روشنایی که از پنجره می تابد است. حس کردن بهار پیش از آنکه برسد، از زیر خاک در آوردنِ آنچه پنهان است، کف بینی، گشودن و قسمت کردن. نوشتن مثل نوشیدن است، برای تنها نبودن. Miriam van hee برگردان …
میخواهم بدانم از چه رو رودخانه میآید و میرود/روتخر کوپلاند
میخواهم بدانم پیش از اینکه من هنوز نبودم چشمانداز با رودخانه چگونه بودهاند و چگونه خواهند بود وقتی من دیگر نباشم میخواهم بدانم چشم انداز با رودخانه چه چیزی را از نگاهم پنهان میکنند، چیست آن چه نمیبینم و نمیشناسم میخواهم بدانم از چه رو رودخانه میآید و میرود چرا توسکاها و بیدها بر آن خم میشوند …
شعر پنجم:به هنگام زادهشدن کودکانم و در حال خواندنِ سیلویا پلات
کیست این پسرک خشمگین که از شانههایش جیغ زنان بیرون میجهد که بازوی چرباش میپیچد، که دهان کوچکاش از فریاد میدرد؟ این دستها پیش از آنکه او را محکم بگیرد چه کردهاند؟ این دهان پیش از این محبتها چه کرده است؟ به سوی من برمیگردد مثل گیاه کوچکِ گرسنهای بینیاش حفرهای مینشاند بر پستانم که پس از اولین جرعه، …